درد
شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۰۳ ق.ظ
ز دردی که درمـــــان از آن دور بود
ز حسرت دو چشمم بسی کور بود
چو نازش ســــر آمد جگر خون شد
مگــــــــــــر بود حوری که مغرور بود
دلی بود پُر درد مشتـــــــــــــاق یار
نصیبش همی درد و رنجــــــــور بود
تنی بود خستــــــــه ز دردی دچار
همی زنـــــــده ای بود و در گور بود
همان تشنــــــه ای بود و دریای شور
ولیکن چه نوشـــــد که آب شور بود
زبان در مکش زَیـــــــم شکایت مکن
به دردی که درمــــــان از آن دور بود
رند بلوچ
- ۹۶/۰۲/۰۹