

فغان که
شرم محبت امان نداد مرا
که بوسه ی
بربایم ز آستانه ی دوست
به مستی بی
طلب بوس از دهان یار میریزد
تمر چون
پخته گردد خودبخود از بار میریزد
تا بوسه ی
به من ز لب دلستان رسید
جانم به لب
و لب من به جان رسید
گر میسر
نبود بوسه زدن یالش را
هر کجا پای
نهد بوسه دهم جایش را

که لب به لب برسد،جان به لب رساندی